یه زمانی آدمها برام دو دسته میشدن: اونایی که بهشون می گفتم معمولی و یکسری اندک که به نظرم خاص بودن! اتفاقات زیادی افتاد تا فهمیدم حتی اگر اینطور دستهبندی باشه، خاصترین ها همون معمولیترین ها هستن! یعنی همچنین دستهبندی اصلا نیست، همه ما آدمها اگر بخوایم به صورت کلی نگاه کنیم، یک سری خطی ساده و شبیه به هم رو داریم؛ دنیا میایم، دوران کودکیمون رو میگذرونیم و بعدش درس میخونیم یا کار میکنیم و بعدشم اکثرا تشکیل خانواده میدیم و بعدشم یه جایی همین جاها میمیریم!
به قول اخوان ثالث :”زندگی شاید همین باشد، یک فریب ساده ی کوچک…” شاید به همین سادگی … اما شاید اصل موضوع توی اون جزئیات باشه؛ همون «روزمرگهای غیرمنتظره»! اگر اینطوری نگاه کنیم میبینیم داستان زندگی هرکسی ارزش نوشتن و خوندن داره. ماها اکثرا این اجازه رو به خودمون نمیدیم که درباره داستان خودمون بنویسیم، اما اگر نوشتنش ارزش نداره پس زندگی کردنش دیگه چه ارزشی داره؟!
زیاد اهل خاطره نویسی و داستان نویسی اتفاقات زندگیم نبودم. بعضی اوقات دوران کودکی تحتتاثیر یه برنامه یا حرف خانم معلم، شاید چند روزی خاطره هام رو مینوشتم اما هیچ وقت ادامه دار نبود. اما یه دفتررنگی رنگی بود که توش همه جور چیزی پیدا میشد؛ از فکرام و اهدافم، تا شعر و دل نوشته، تا خاطره ها و داستان ها. بارها و بارها برگشتم به اون دفتر و اول تا آخرش رو صفحه به صفحه، کلمه به کلمه حتی حرف به حرف خوندم و بعضی جاهاش رو دوباره زندگی کردم؛ دوباره خندیدم و گریه کردم و حال و هوایی رو گذروندم! و از اون مهمتر وقتی قطعههای پازل اتفاقات را روز به روز و تاریخ به تاریخ می گذاشتم کنار هم، خیلی هاشون تازه معنی میگرفتن، تازه میتونستم بفهم چه کردم و چی شد…
خانواده من:
بابا رو بخوام توی یه جمله توصیفش کنم، یه بابای آروم و مهربون اما با پشتکار و صبور و زحمت کش هستش. فرزندسوم یه خانواده مذهبی و سنتی با دو برادرو یک خواهرکوچکترو یک برادر ویک خواهربزرگتر. مامانم هم بخوام توی یه جمله توصیفش کنم، یه مامان خوشصحبت و خوشفکر اما مدیر و باهوش هستش. فرزند اول با یه خواهر کوچکتر توی یه خانواده بازم مذهبی سنتی. یک استادکار خلاق و با سلیقه فرش دستباف ایرانی بالاخص فرش نائین. نقش مامان و بابام رو تو خونه میشه اینطوری خلاصه کرد که مامان مدیر خیلی سرسخت و سخت کوش وسخت گیر بود و أصول و قوانین خودش را داشت و بابام هم نقش مکمل مادرم همیشه آروم و ساکت و پشتیبان و همراه ما. قاعدتا ترکیب یه پدر آروم و کمحرف با یه مامان خوشصحبت و اجتماعی میشه موجودی پارودکسی مثل من که توی جمعها اجتماعی و فعاله، اما شدیدا ترجیح میده بشینه یه گوشه و برای خودش کتابش رو بخونه.
مامان و بابام و دوتا برادرم قطعا مهمترین وعزیزترین افراد زندگیم بودن و هستن، اما تاثیرگذارترین فرد زندگیم همسرم بوده که همسن منه اما اینقدر باحال بوده که حتی بعضی اوقات فکر کردم من خیلی کوچکترم. درس خوندن و پیشرفت علمی را همیشه به تشویقش انجام دادم. به گفته همه خیلی شیطون و شلوغ بوده از کودکی، برعکس کودکی من. اعتماد به نفس و شجاعتش هم که مثال زدنیه!
من درتهران به دنیا اومدم ولی دست سرنوشت و شروع انقلاب سال ۱۳۵۷ُخانواده ام را در شروع پنج سالگی من به یکی از روستاهای اصفهان کشاند. سیزده سال بعدی زندگیم رو توی أصفهان در یک روستای کوچک و در دل طبیعت گذروندم. وقتی نگاه میکنم به اون دوران میبینم چقدر خوب بود که توی دل طبیعت بودم و اونجا رشد کردم. اون موقع که اصلا متوجه نبودم تفاوتش رو، اما آدم های باغ و طبیعت در عین کار سختشون، اصولا صمیمیت دارن که باعث میشه هروقت بتونن به کسی که حتی نشناسن کمک کنن، و من حداقل فکر میکنم این خصوصیت رو از کودکی دارم.
دوران تحصیل من:
من دانشگاه علوم پزشکی أصفهان درس خوندم .بعد از فارغ التحصیلی و ازدواج ومهاجرت ازاصفهان به کاشان و بعدش به تهران و به دنیا آوردن دوتا دختر ناز و خوشگل وادامه تحصیل تا مقطع فوق لیسانس همزمان در بیمارستان استخدام و مشغول به کار شدم وسومین فرزندم هم که پسر بود درسال ۱۳۹۳ به دنیا آوردم که شد همدم مامانش.
مهارت های من:
بعد از یک عالمه کارهای علمی از اعتباربخشی های مختلف بیمارستانی تا ایزو و أصول بیمه و انجام پروژه های مختلف در زمینه کاری خودم (فناوری اطلاعات سلامت) نمی دونم چی شد که منی که عاشق هنرهای دستی بودم و خیلی ازاین هنرها را ازبافتن فرش تا خیاطی و گلدوزی و آشپزی و شیرینی پزی را یادگرفته بودمُ خیلی تصادفی و اتفاقی بعد از بازنشستگی با هنر ساخت سنگ مصنوعی آشناشدم و با تلاش و پیگیری زیاد و تکرار وتمرین و تجربه و آزمایش چندین روش و متد این هنر را یادگرفتم والان، اینجام تا روزمرگی هام را با دست سازه هام به نمایش در بیاورم. تا خاطرات دوران بچگی و کارم و قصه های بیمارانی که همیشه در خدمتشون بودم تا دردی ازشون کم کنم را در تک تک این دست ساخته ها زنده کنم.
باهمسرم وارد این هنر شدیم و پابه پای هم پیش رفتیم
الان یه کارگاه کوچیک داریم و کلی ایده های بزرگ
ما اینجاییم که رویاهای شمارا جان ببخشیم.
کار من (تولید اکسسوری سنگ مصنوعی)
تولید اکسسوریسنگ مصنوعی بعنوان یکی از فعالیت های کارآفرین در چند دهه اخیر مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا و با توجه به نیاز بازار به تولید اکسسوری های سنگ مصنوعی ما کار تولید را تهیه ست های پذیرایی، ست کادوئی، سینی و بشقاب، شمع و شمعدان، گلدان و زیر گلدانی و قاب عکس و تابلو را انجام داده ایم.
هم اکنون با توجه به نیاز بازار و با توجه به سفارش مشتری آمادگی تولید انواع اکسسوری سنگ مصنوعی بصورت عمده و خرد وجود دارد.
مجوزهای من (وزارت میراث فرهنگی گردگشگری و صنایع دستی)
در تاریخ ۱۴۰۲/۰۲/۱۸ پروانه تولید به شماره ۸۱۰۰۰۰۰۱۲۳۶۶۰۶۵ از اداره کل میراث فرهنگی گردگشگری و صنایع دستی استان تهران دریافت شد.